مقدمه: مسیرهای زندگی همگی یادآور لحظه های خوش و یا سخت هستند. مسیری که همیشه به مدرسه ختم می شود مسیری است که یادآور تلاش و مجاهده من در رسیدن به قلّه های علم و دانش است.
بند اول: وقتیکه شیفت صبح هستیم
معمولا اول از همه رفتگر های زحمتکش را میبینم که به تمییز کردن جاده های شهر مشغولند
و همینطور که جلوتر میروم با مغازه دار هایی که تازه مغازه را باز کرده اند.
بند دوم: هنگامی که شیفت بعد از ظهر هستم و به سوی مدرسه میروم
دقیقا مصادف است با ساعتی که در شیفت صبح در از مدرسه تعطیل میشوم
و در مسیر باز گشت به خانه بیشتر معمولا اولیای دانش اموزانی را میبینم که راهشان دور و به دنبالشان امده اند
و شهری شلوغ و پر هیاهو نسبت به صبح.
بند سوم: محله ما یک کتابفروشی وجود دارد که تعداد زیادی کتاب دارد. من کتاب ها را خیلی دوست دارم. به خاطر همین بعضی وقت ها داخل کتابفروشی میروم و کتاب ها را نگاه میکنم. صاحب کتابفروشی مرد مهربانی است و به من اجازه میدهد کتاب ها را ورق بزنم.
نتیجه: این ها تنها تعدادی از مکان ها یا اتفاقات جالب و زیبایی بودند که در مسیر خانه تا مدرسه با آنها روبرو شده ام. ما میتوانیم در همین مسیر کوتاه هم از دیدن مناظر اطراف لذت ببریم و مطالب مفید زیادی یاد بگیریم.